نوشته: بهاره محمدی نسب
جوزف کنراد[۱] معتقد است ادبیات مقام بسیار والایی دارد زیرا پایا و پنهان است، دیدنی نیست اما احساس می شود و قلب را لمس می کند و جذب ادراک می شود. او می پندارد که انسان در جامعه به کارهای روزمره مشغول است و هنگامی که برای لحظه ای به اطرافش می نگرد، در فاصله یک نفس، لحظه ای مکث می کنند و نگاهی می اندازد! آهی و لبخندی! نگاهی به اطراف، به شکل ها، رنگ ها، طلوع خورشید، سایه ها. این مکث هدف ادبیات است، دشوار و ناپایدار، فقط برای عده ای اتفاق می افتد و باعث می شود انسان در اکنون زندگی کند.
متیو آرنولد[۲] در مقاله «ادبیات و علوم» می گوید که ادبیات برای شناخت خود و دنیا کافی است، هم توان تازه کردن دل انسان ها را دارد و هم ظرفیت شگفت انگیزی در رسیدن آن ها به سیروسلوک و زیبایی. او همچنین می گوید که ادبیات از علوم والاتر است زیرا برای آن که ادبیات را درک کنیم باید دنیا را درک کنیم. حس زیبایی و سلوک در نهاد انسان قرار دارد و زیبایی از راه ادبیات به ما داده شده است. آرنولد معتقد است علوم این زیبایی را ندارند و فقط ما را قدرتمند میکنند، نه انسان.
ادبیات می تواند جنبه ای کاملاً کاربردی نیز داشته باشد. به کار بردن متون ادبی و هنر ادبیات در کلاس های درس به منظور درک بهتر مطالب درسی، تفکر انتقادی و مهارت های ارتباطی بسیار مؤثر می افتد. یادگیری زمانی مفید واقع می شود که با مهربانی، حس سلوک، خودآگاهی، رشد همدردی، قدرت و خلاقیت ابراز عقاید، خودبیان گری و شناسایی افکار برای رسیدن به قلب دانش آموزان همراه شود. حتی یادگیری یک زبان خارجی با کمک ادبیات، روشی است برای تسهیل کردن توانایی های شناختی دانش آموزان. مثلاً اگر معلمی از دانش آموز بخواهد در رابطه با یک تصویر بحث کند، دانش آموز داستان را با تصویر هماهنگ میکند و این تمرین رابطه ای میان هنر (تصویر) و مهارت تفکر انتقادی (گفتن داستان) ایجاد می نماید.
پاناویل[۳] در کتاب یک داستان بگو معتقد است که ادبیات ابزار ارتباط، و زبانی است بسیار مؤثر برای آموزش و یادگیری. یک اثر خلاق و زیبا، به زبان آموز کمک می کند داستان را به خوبی درک کرده و توانایی فهم آن از نظر زبان شناختی و ادراکی را به دست آورد.
رحما مهروقی[۴] در کتاب تدریس ادبیات در کلاسهای EFL می نویسد ادبیات نه تنها ابزاری برای تدریس بلکه مخزنی از ایده است، احساسات و تجربیات را در دنیای متزلزل کنونی بازتاب می دهد، بردباری می آموزد و بنابراین یادگیرنده را به تفکر وسیع مجهز و حساس تر و انسان تر میکند.
در دنیای فناوری زده کنونی، دانش آموزان غرق در دنیای مجازی شده و حتی با معلم و همکلاسی های خود ارتباط رودررو ندارند. آنها «تایپ» می کنند و حتی نمی دانند آیا کسی آنچه می نویسند را می خواند یا نه! یادگیری از راه فناوری مانند یک توهم است و حس سلوک و خودآگاهی به آن راه ندارد. اما معلمی که از ادبیات برای دست یافتن به قلب دانش آموزان استفاده می کند یادگیری را آسان کرده و ارتباط انسان با دنیای خویش را به آنان می آموزد.
[۱] Joseph Conrad
[۲] Matthew Arnold
[۳] Abraham Pansvelil
[۴] Rama Al Mahrooqi