نوشته: مجتبی تجلی
زمان طولانی لازم نبود تا سخن ساده اما آکنده از حکمت فردوسی از منصب رایج و پرکاربردترین گفتمان پبرامون آگاهی به گوشهی تردید رانده شود و جای حکمتآموزیِ آن نهتنها با تردید بلکه با تمسخر عوض شود. چه مختصر اما گویا گفته است و آویزهی گوشهای هشیار و بیدار بود: «توانا بُود هر که دانا بُود»! نسل کنونی ما حالا توانایی حقیقی و آرمانی را در دانایی نمیداند و این یک فاجعهی فرهنگی در راه آگاهی و شناخت است که البته زاییدهی تمدن، انقلاب صنعتی و توسعهی مهار نشدهی دانش تجربی و فنآوری است. هنگامی که عصر روشنگری آغاز شد، طلیعهی زندگی و جهانی بهتر به بشریت رخ خویش را باژگونه نشان داد. انسان میپنداشت که دوران تاریکیِ سدهی میانی به پایان رسیده و حالا زمان سروری او و اندیشهی اوست. خِردورزی و عقلگرایی زمینهی رشد و گسترش دانش نوین را فراهم آورد و فنآوری، بیدرنگ، در عرصهی گیتی آغاز به دویدن کرد. اما آنچه در موضوع مورد بحث ما حائز توجه است فنآوری ارتباطات و فراهم بودنِ انتقال سریع دانش از این راه است. از تلگراف در آغاز گرفته تا صنعت چاپ و دیگر رسانهها، دست یاری به همرسانی دانستهها در میان جویندگان حقیقت و دانش دراز کردند.
به نظر میرسید از آن پس آدمی بهتر خواهد اندیشید و در پی آن جهانی گوارا در دسترس خواهد بود ولی به زمان زیادی نیاز نبود تا صدای اعتراض فلسفه به وضعیت پیشآمده بلند شود: «ما تاکنون از اندیشهی واقعی غافل ماندهایم. آنچه تاکنون بهعنوان اندیشه و ژرفگرایی از آن یاد میکردهایم، صرفاً فکر به «خویشتن» بوده است و نه اندیشه در «هستی»! ـ نقل به مضمون از مارتین هایدگر، معنای تفکر چیست؟ بهراستی چرا چنین فریادی بلند میشود و درخواست دگرگونی و بازنگری در راه پیش رو داده میشود؟ بیشک او فاجعهیِ در راه را درک کرده و بو کشیده بود. حقیقتی که با گذشت زمان آشکارتر شد. بشر از حجم دانستههای رسیده به جای رفتن به سوی درک حقیقت به وادی روگردانی از هستی و درک حقیقت واقعی افتاد. در چنین اوضاعی او بیشتر از هروقت دیگری نیاز به دانستن چیزهایی داشت که مدرنیتهی بهانحرافرفته دیکته و زورچپان میکرد. مایهی اندوه که اینچنین دانستههایی در ادبیات کمتر از هر ساحتی یافت میشد. یک نمایش تلویزیونی میتوانست آخرین مُدها را نشان دهد اما در یک نوشتار ادبی یا بهمعنای عمومیتر «هنر حقیقی» از بِرَند وسایل آرایشی سخنی نیست و آخرین مدل خودرو و لوازم خانگی در مجلات و منابع ویژهای در دسترس هستند. با رشد فنآوری گردش دانستهها و پدید آمدنِ فضای مجازی این بینیازی از مطالعهی ادبیات و درک هنر واقعی سرعت بیشتری به خود گرفت. افزون بر آن، چنینچیزی بیرحمانه توهم یکجور دانایی را برای مخاطب خود به ارمغان آورد. اینچنین شد که اقبال به ادبیات و کتابخوانی به قصد دانش و کشف در سطح تمدن بشری به عنصری خنثی بدل شد، سیری افتان به خود گرفت و، سپس، جهانشمول شد. ادبیات، هنر و برادر آنان یعنی فلسفه، که بیشتر از هر موضوعی باید برای آگاهیبخشی جستوجو میشدند، روی بیمهری به خود دیدند چراکه کمترین سود را برای انسان مصرفگرا و بیشترین زیان را برای متولیان مصرفگرایی مدرن با خود به همراه داشت؛ ادب و فرهنگ بیکارهای جهان نو بودند.
وقتی پدیدهای چنین شوم دامن جامعهی جهانی انسانی را آلوده به زهر کرد، ایران نیز به یقین نمیتوانست پاکدامن بماند و به آن مبتلا نشود و این شد که روز به روز از اهتمام ورزیدن به هنر و ادب کاسته شد اما تفاوتهایی دیگری نیز در ایران وجود دارد که به این آسیب بیشتر دامن زدند. بهسان بسیاری از عرصههای اجتماعی مدرنیتهی بدون کمترین کنترل به کشور پا گشود و به سرایت آسیب شتاب داد. نکتهی مؤثر دیگر این است که با کمال تأسف باید بگویم که در ایران اعتماد عمومی به اهالی فرهنگ به بدترین وضعیت خود رسیده است چراکه در هیاهوی زیادهخواهی، سودجویانهنگری در بعضی اهالی ادبیات رخنهی کارآمدی کرده و اعتبار کلی این جامعه خدشهدار شده و این آسیبِ روگردانی از ادبیات را حتی به وظیفهای برای سرتاسر جامعه تبدیل کرده است. از سوی دیگر، وضعیت معیشتی، اقتصادی و فرهنگی کشور نیز تأثیر بسزایی در کاهش اقبال عمومی به ادبیات و در سطح کلانتر، هنر، دارد. افزون بر این نکات جهانی و کشوری که از آنها یاد شد، در چند مدت اخیر افزایش بیسابقهی بهای تهیهی منابع ادبی دسترسی به آنها را کمتر از بسیاری از نقاط جهان کرده است. از اینرو، نمیتوان از مردمی که اندوه تهیهی نان دارند انتظار داشت در پی هنر روانه شوند. همانگونه که شاعر بهزیبایی گفته است: «چنان خشکسال آمد اندر دمشق / که یاران فراموش کردند عشق!» در پایان، امید میرود که نسل جوان به یاری و راهنمایی اهالی فرهنگ و ادب بهسمت این منبع آگاهی و آزادیِ نوع بشر گام بردارد و از سایههای تاریکی بیرون برود.
سلام و ارادت آقای دکتر تجلی عزیز
به واقع آنچه بیان فرموده اید بخشی از ناهنجاری بزرگ امروز در مقابل ادبیات فاخر و هنر توانمند ایران زمین است .
امید تلاشگرانی چون شما که در اوج درایت ادبی قرار دارید بتوانید این کم و کاستی های موجود را جبران نمایید انشا الله تا بلکه دیگر بار عظمت و مجد ادبیات مان نمایان گردد
درود. امید که به یاری شما بزرگواران و تصمیم و ارادت جمعی این امر محقق خواهد شد.