نوشته: نسترن خسروی
خط داستانی اصلی سریال از این قرار است که در سال ۱۹۸۵ سه کودک در حین بازی در جنگل تجاوز مرد جوانی به یک دختر را به چشم میبینند. دوستان مرد جوان که با او همکاری میکنند متوجه حضور کودکان میشوند. آنها فرار میکنند و دو نفرشان در جنگل ناپیدا میشوند. پس از مدتی، کودک بازمانده، آدام[۱]، را پیدا میکنند اما او به خاطر نمیآورد که چه بلایی سر دوستانش آمده است.
بیست سال بعد، آدام به خدمت پلیس دوبلین در میآید و باید پرونده قتل دختری را حل کند که جسدش در همان جنگل پیدا شده. او همزمان بهدنبال حل معمای ناپدید شدن دوستانش هم هست.
جسد دختر روی محرابی باستانی در نزدیکی یک محل کاوش باستانشناسی پیدا شده است. اینگونه محرابها در ایرلند پیش از ورود مسیحیت به این کشور ساخته شدهاند. در آن دوران، روی محرابها هدایایی برای خدای خورشید میگذاشتند و در جشن نخستین دوشنبه ماه مه برهای را قربانی میکردند که دختر کشتهشده میتواند نمادی از آن باشد.
روی محراب گونهای شیرینی، که میوه خشک درش میریختند، هم میگذاشتند که به کیک نقطهای[۲] معروف است. در سریال نیز مردی که در کشتن دختر دست داشته پیش از مرگش به او شیرینی یا بیسکوییت میدهد.
در طول سریال، آدام مرتب گرگی را تصور میکند که قصد حمله به او را دارد. در افسانههای باستانیِ ایرلند، گرگها میتوانند بهشکل انسان در بیایند و، با جلب اعتماد، افراد را به لانه خود ببرند و آنها را بکشند اما اگر انسانی با یک گرگ خوشرفتاری کند، آن گرگ همواره به شیوههای پنهانی بهکمک او میشتابد. به نظر میرسد گرگ در این سریال نماد شرارتی باشد که در کودکیِ آدام رخ داده و حتی در بزرگسالی نیز دست از سر او برنمیدارد. تا پایان فصل یک سریال، اگر فصل دومی در کار باشد، آدام یادش نمیآید چه بلایی سر خود و دوستانش آمده، پس ارجاع بیرونی نماد گرگ را، دستکم تا بدینجا، متوجه نمیشویم.
در قسمت پایانیِ سریال، آدام متوجه میشود خواهر بزرگ دختر با کمک دوستپسرش او را کشته. قاتل فرزند ناخواسته خانواده است و پدرومادرش مجبور شدهاند بهخاطر وجود او با هم ازدواج کنند و زندگی ملالتباری دارند. دختر کشتهشده فرزند محبوب خانواده بوده که همگی به او و آیندهاش امیدوار بودند.
قاتل که ماجرای تلخ کودکی آدام را میداند به او میگوید دلیل اینکه دوستانش ناپدید شدهاند این نیست که آدام هم مانند او خواستنی نیست. در واقع، پدرومادر آدام پس از واقعه جنگل، او را در یک مدرسه شبانهروزی در انگلستان رها میکنند و او در بزرگسالی نیز فردی تنها و طردشده است.
در افسانههای ایرلندی، پریها کودکان زیبا و سالم انسانها را میدزدند تا با بچههای خودشان بزرگ شوند، شاید بچههای آنها نیز مانند بچههای انسان قوی بار بیایند. کودکان دزدیدهشده در جهان زیرزمینی پریان زندگی شادی دارند اما سرشتی شیطانی پیدا میکنند و پریها باید هر هفت سال یک انسان برایشان ببرند. در سریال هم دوستان آدام که از او زرنگتر و سالمتر به چشم میآیند ناپیدا میشوند اما او تنها در جنگل رها میشود. گویی پریها او را خواستنی نمییابند.
در افسانههای پریان، اگر پریها انسانی را به قصر پادشاهشان دعوت کنند، او موظف است دعوت را بپذیرد اما نباید از غذای آنها بخورد یا شرابشان را بنوشد چون، در این صورت، دچار مرگ زودرس میشود. کسی که موسیقی زیبا و سحرانگیز پریها را بشنود دچار مالیخولیا میشود و دیگر حرف نمیزند و چیزی نمیخورد. این فرد چهرهای همواره غمگین و بیحالت دارد و مرگ بهزودی به سراغش میرود. اینها حالاتی هستند که آدام در سریال از خود نشان میدهد و باید منتظر بود و دید آیا فصل بعدی سریال ساخته میشود تا متوجه ارجاعات بیرونی نمادها و سرانجام شخصیت اصلی داستان بشویم؟
نویسنده: سارا فِلپس[۳]
کارگردان: سال دیب[۴]
محصول ۲۰۱۹
بر اساس رمانهای «در درختزار»[۵] و «شباهت»[۶] از تَنا فرنچ[۷]
[۱] Adam
[۲] Spotted cake
[۳] Sarah Phelps
[۴] Saul Dibb
[۵] In the Woods
[۶] The Likeness
[۷] Tana French