«تا بهار صبر کن باندینی» مجلد نخستِ چهارگانهی باندینی، داستان خانوادهی ایتالیایی و فقیری، است که روزگار سختی را در کُلُرادو میگذرانند. شخصیت اصلی داستان پسر نوجوانی به نام آرتورو باندینی است که جان فانته، نویسندهی کتاب، بهزیبایی با زبانی روان و بهگونهای هوشمندانه رویدادها، نگرشها و باورهای گوناگونی را از دیدگاه او میکاود و قضاوت را به خواننده میسپارد. موضوعاتی همچون فقر، دین، عشق و وفاداری بهگونهای هنرمندانه در قالب داستان درهم آمیختهاند و با جزئیات تصویرسازی شدهاند، تا جایی که حتی میتوانید خودتان را در میان این خانواده تصور کنید. نقطهی قوّت این کتاب، پرمعنایی آن در عین سادگی است و همین ویژگی چارلز بوکوفسکی را به تمجید از شیوهی نوشتاری فانته ترغیب کرد تا جایی که او را خدای خودش خواند و او به همگان معرفی کرد و بر ناشناختهماندنش افسوس خورد. همچنین، فیلمی هم بر اساس این کتاب در سال ۱۹۸۹ ساخته شد که مورد قبول بینندگان قرارگرفت. بهقول بوکوفسکی، شیوهی نوشتاری فانته قوی، پسندیده و صمیمی است ولی شاید پس از به پایان رساندن کتاب، پرسشهایی ریشهای و اساسی در ذهنتان شکل بگیرند، پزسشهایی که مخفیانه در بستر کلیِ کتاب گنجانده شدهاند و خواننده را در پی رسیدن به پاسخ آنها به تکاپو میاندازند.
آذر تقییار