نگاه نیلوفر شیدمهر، شاعر، داستاننویس، جستارنویس ادبی و مدرس دانشگاه سیمون فِرِیزِر کانادا، به ادبیات:
ادبیات مجموعهای از تجارب شفاهی و مکتوب درونِ ماندگار بشر است که شامل گونههای نوآورانهی شعر، دفتر خاطرات، فیلمنامه و قطعات منتشر در شبکههای اجتماعی میشود. ادبیات آواهای بهنگارشدرآمده است: از سکوت تا غوغا. ادبیات مجموعهی اعترافات بشر است به گناهان خود. ادبیات جغرافیای روح و تن و جان است. ادبیات آینهای است برای نگاه به خود و شگفتی و شادمانی و وحشت و ترسولرز. برای رویارویی با واقعیت سختِ زیستن و سبُکی تحملناپذیرِ هستی، جایی است که واژهها انسان را به چالش میکشند و انسان واژهها را.
علم ارتباطات ادبیات را ابزار یا راهی برای ارتباط میداند. از دید من اما ادبیات دربرگیرندهی تمام بخشهایی است که این علم از هم جدایشان میکند: گوینده، مخاطب، وسیلهی ارتباطی، پیام و محیط ارتباطی. ادبیات خودِ ارتباط است. ادبیات خودِ جملههاست، گزارههای اخباری و نیز گزارههای شرطی و پرسشی. ادبیات حدسها و گمانها و آرزوهای برزبانآمده و نیامده و افسوس و دریغها و آههای برکشیده و برنکشیده است. ادبیات صرف افعال است به گذشتهی ساده و استمراری و کامل و دور و حال اخباری و التزامی و مستمر و آینده و افعالی که صرف نمیشوند. ادبیات ترکیب است. ترکیبهای روایی و وصفی. ادبیات فاعل و مفعول است. ادبیات فعلها و صفتها و قیدهاست و واژگان ربط و نقطه و ویرگول و فاصله … ادبیات همنشینی و جانشینی واژههاست، همپوشانی و گریز متنها از هم. ادبیات امکان بیان و آفرینش است. ادبیات هم یکجانشینهای بیان را در بر میگیرد و هم کوچنشینها را، هر دو اقلیت و اکثریت اندیشگی را، هم محدوده و هم بیرون از محدوده را.
ادبیات مانند زمینی که بر آن زندگی میکنیم لایهلایه است. هر لایه از به هم آمدن سختی و نرمی آواها و واژگان به وجود آمده و میآید. لایهها صفحات و مناطق تمرکز سخت و نرم را میسازند. گفتمانها بر صفحات سخت سوار میشوند و قلمروهای قدرت ادبی را شکل میدهند. کانونهایی که همواره در معرض خطر حاشیهها هستند. ادبیات کارزار تاریخی اندیشهها و گفتمانهاست، گفتمانهایی که با قدرت و برای قدرتند و گفتمانهایی که در برابر قدرتند و گفتمانهایی که خنثی هستند، گفتمانهایی که نظم موجود را پشتیبانی میکنند و آنها که نظمی در گذشته را نمایندگی میکنند و دیگرانی که چشم به آینده دارند. ادبیات میدان رزم و مبارزهی کلامی و نحوی و بلاغی است. محل برخورد آرا و اندیشهها و کنش و تجربه است. ادبیات هم رهاییبخش است و هم میتواند ابزار سرکوب و ایجاد ترس باشد. ادبیات دادگاهی ابدی است، جایگاه پاسخگویی است، محکومی است که قاضی و وکیل خود است. ادبیات پیشگاه اخلاق ناب و اخلاق عملی است. ادبیات بهشت و دوزخ و بزرخ توأمان است و رستاخیز واژگان. ادبیات عیار زمان است. روح گذشته و حال و آینده. ادبیات خانهی زبان است، خانهی زبان رسمی و استعاری. در پایان، بگذارید از ویرجینیا وولف وام بگیرم و بگویم: «ادبیات امتزاج حقیقت و خیال است، کیمیاگری است که با ترکیب ظرافت و درشتی معجونی غریب از واقعیت و رؤیا میسازد. ادبیات پیوند گرانیت و رنگین کمان است.»
گفتوگوی کامل را در دوماهنامه شماره ۲۸ بخوانید.